دورنمای رابطه ایران و آمریکا تا انتخابات پیشرو
ماراتن تهران- واشنگتن تا 2020
ساسان کریمی-کارشناس روابط بینالملل
با افزايش سرعت تحولات در رابطه بين ايران و ايالات متحده و نيز احساس فشار در متن جامعه بهخصوص در جهات اقتصادي و بازرگاني که طبعا ديگر وجوه زندگي را نيز تحت تأثير خود قرار ميدهد، يک پرسش تقريبا بين تمامي لايههاي جامعه مطرح است و آن در باب امتداد اين خط است و نهايت اين داستان که به کجا قرار است بينجامد.
به واسطه مذاکرات محرمانهاي که در نيمه دوم سال 91 در عمان بين ايران و ايالات متحده آغاز شد و نهايتا با تغيير دولت و رويکرد آن، به مرور علني شد و نهايتا به حصول توافق برجام انجاميد، اين فکر همواره در بخشي از جامعه -که عمدتا به سياست با ديده ترديد مينگرند- مطرح است که به واسطه فشار مشابه آن دوران و با توجه به حضور تيم برجسته ديپلمات در قوه اجرائي کشور، مذاکرات محرمانه دور از ذهن نيست. ديگراني که امر سياست را کاملا قطبي و مطلق ميبينند، به مواضع کاملا سخت از سوي طرفين دعوا معتقدند که بيشتر به مواضع رسمي و رسانهاي آنها نزديک است و از اين منظر از هيچ طرف تمايلي براي گفتوگو مشاهده نميکنند و حتي احتمال تنش و تقابل نظامي را دور از ذهن نميدانند.
اما به نظر ميرسد واقعيت سياست، به عنوان امري پيچيده و نسبي که گاه موضوع لحظات است و گاه از روندهاي بلندمدت پيروي ميکند، چيزي بينابين موارد فوق است؛ موضوعي که بايد در تحليل رفتار سياستمداران تمام حکومتهاي انتخاباتپايه (که در اين مورد هر دو طرف اينچنين است) در نظر داشت اين است که آنها هم در سياستورزي خود و هم در تحليل رفتار طرف مقابل، نيمنگاهي به مسائل انتخاباتي و فتح و خلع از قدرت نيز دارند.
انتخابات آمريکا که ترامپ در آن براي دور دوم رياستجمهورياش خواهد جنگيد احتمالا مهمترين موضوعي است که جهتگيريهاي عمده او و دولتش را در سال جاري تعيين ميکند. از اين منظر، به وضوح ميتوان دريافت که منظور اصلي ترامپ از افزايش هرروزه فشار بر ايران -از تحريمهاي يکجانبه گرفته تا قراردادن سپاه پاسداران در فهرست سازمانهاي تروريستي- احتمالا بيقرارکردن ايران براي آغاز مذاکراتي جديد با او و دولتش است؛ بلکه به وسيله آن بتواند آنچه ميخواست از مذاکره با کرهشمالي نصيب خود کند به دست آورده و اين ناکامي را جبران کند.
بايد دانست که رقيب اصلي ترامپ نه ايران، بلکه دموکراتهاي آمريکا هستند. چراکه تقريبا همه تلاش او در راستاي پيشبرد راهبرد فردياش است و نه منافع ملي ايالات متحده. به همين دليل است که نه تنها کساني مانند جان کري، ويليام برنز و وندي شرمن -دموکراتهايي که همه از مذاکرهکنندگان با ايران بودند- به عرياني بر او ميتازند بلکه ديگراني مانند نيکلاس برنز نيز به فاصلهگرفتن آمريکا از اروپا و تضعيف نهادهايي مانند ناتو مرتبا حمله به ترامپ را در محافل جدي سياست خارجي آمريکا در دستور کار خود قرار دادهاند. اگر اين را باور کنيم، قانع خواهيم شد که ازدياد فشار نه صرفا براي «کشاندن» ايران بر سر ميز مذاکره، بلکه انجام اين امر در يکسالونيم پيشرو و پيش از انتخابات2020 است. البته ميتوان حدس زد که او براي چنين
مذاکرهاي پيش از انتخابات، حاضر به دادن امتيازات قابل توجهي نيز باشد.
بر همين اساس هر قدر فشارهاي تحريمي افزايش يابند، تا پيش از انتخابات احتمال رويارويي نظامي امري بعيد مينمايد مگر آنکه ترامپ فشار دموکراتهاي مجلسين را بر خود زياد ببيند که رفع مسئله همدستي با روسيه چنين دورنمايي را ترسيم نميکند. احتمالا تحليل حاکميت و بهخصوص دولت ميانهرو ايران نيز در توافق با استدلال مذکور، بر عدم پيروزي ترامپ در انتخابات مبتني است. امري که از نوعي سرمايهگذاري بر تعاملات موفق گذشته با دموکراتها انتخابي عقلاني ساخته و ايران را بر آن داشته که با ندادن آن امتياز تبليغاتي که ترامپ ميخواهد -يعني عکس و خبري از قانعشدن ايران به مذاکره با او- به طور غيرمستقيم به شکست او در انتخابات کمک کرده و لااقل تا آبان سال آينده در انتظار و احتمالا اميد به برد دموکراتها باقي بماند. اين تحليل سياسي البته خطير است، چراکه آنچه تاکنون از فضاي سياسي ايالات متحده مشاهده ميشود نه محبوبيت ترامپ را کاهشيافته نشان ميدهد و نه کانديداي دموکرات برجستهاي را که بتوان به توان مقابله او با رئيسجمهور مستقر اميدوار بود.
بايد اذعان کرد که پيروزي و شکست ترامپ در دور دوم رياستجمهوري تأثير عمدهاي بر انتخابات 1400 ايران خواهد گذاشت؛ اگر او پيروز شود، واضح است که نااميدي کنوني اصلاحطلبان و اعتداليون در مشارکت گروههاي هدف ايشان در انتخابات بيشتر خواهد شد و قاعدتا ناچارند دولت را به فردي از جناح مقابل تحويل دهند که در ادامه، کار سختي در پيش خواهد داشت؛ چه براي مقاومت در مقابل فشار ترامپ و ضمنا متعادلنگهداشتن سياست خارجي و هستهاي کشور به طوري که ديگر شرکاي برجام تا حد کنوني به آن وفادار بمانند و چه براي توافق با ترامپي که ديگر نه تنها استمرارش براي يک دوره کامل ديگر مسجل شده بلکه دليل چنداني هم براي دادن امتياز به طرف ايراني حين هرگونه مذاکره نخواهد ديد.
روي ديگر سکه نيز -به زعم من با احتمال کمتر - باخت جمهوريخواهان و در نتيجه بازگشت دولت دموکرات به برجام خواهد بود که در آن صورت ميتوان به بازسازي فضاي سياسي و اقتصادي ايران اميدوار بود؛ اتفاقي که در نتيجه آن انتظار رشد اقتصادي و عاديسازي در فضاي بينالمللي بسان دولت اول روحاني، بخت مجددي براي گرايش به اصلاحطلبان و معتدلان خواهد آفريد.
به هر حال سياست خارجي کنوني ايران اگر با بخت نه چندان خوشش، نتوانست بهرهبرداري اقتصادي کشور از برجام را امتداد دهد اما با حفظ اعتدال و متانت خود موفق به حفظ دستاوردهاي امنيتي آن بهخصوص خارجشدن از فصل هفتم منشور ملل متحد و نيز مثبتنگهداشتن فضاي بينالمللي نسبت به خود شده است. سياست خارجي معتدل و داراي ابتکار عمل دولت اگر اقتصاد برجامي را از دست داده، توانسته نه تنها از آسياييهايي مانند چين، ژاپن، هند و کرهجنوبي، بلکه از اتحاديه اروپايي، بريتانيا و حتي دموکراتهاي آمريکا براي خود متحدان بالقوه و بالفعلي بسازد که به محض هرگونه تغييري در وضعيت استثنائي کنوني ايالات متحده به موضع پيش از ترامپ خود بازميگردد و ميتواند انتظارات بيشتري را در رعايت آن از طرفهاي غربي و شرقي مطرح کرده و بازي بزرگتري را آغاز کند.
با لحاظ اين نکته که سياست بينالملل شبيه بازي تنيس نيست که با يک حرکت طرف مقابل، يک حرکت واکنشي لاجرم باشد، بلکه همچون فوتبال نياز به اصرار در رويکرد و استمرار در عمل و راهبرد دارد تا به نتيجه نهايي دست پيدا کند، اگر ميخواهيم در درازمدت به سياق «برجام پيش از ترامپ» با جهان تعامل کنيم نياز به ادامه صبر، تانّي و رفتارهاي اعتمادسازي داريم که ممکن است در ميانه راه دراز خود پديدههايي مانند ترامپ را نيز تجربه کنند. بايد با متانت و جديت توأمان هوشيار بود که ابتکار عمل از دست نرود و کنشهاي ما به واکنش، حتي نسبت به اعمال خارج از عرف و غيرعقلاني طرف مقابل تبديل نشوند.
با افزايش سرعت تحولات در رابطه بين ايران و ايالات متحده و نيز احساس فشار در متن جامعه بهخصوص در جهات اقتصادي و بازرگاني که طبعا ديگر وجوه زندگي را نيز تحت تأثير خود قرار ميدهد، يک پرسش تقريبا بين تمامي لايههاي جامعه مطرح است و آن در باب امتداد اين خط است و نهايت اين داستان که به کجا قرار است بينجامد.
به واسطه مذاکرات محرمانهاي که در نيمه دوم سال 91 در عمان بين ايران و ايالات متحده آغاز شد و نهايتا با تغيير دولت و رويکرد آن، به مرور علني شد و نهايتا به حصول توافق برجام انجاميد، اين فکر همواره در بخشي از جامعه -که عمدتا به سياست با ديده ترديد مينگرند- مطرح است که به واسطه فشار مشابه آن دوران و با توجه به حضور تيم برجسته ديپلمات در قوه اجرائي کشور، مذاکرات محرمانه دور از ذهن نيست. ديگراني که امر سياست را کاملا قطبي و مطلق ميبينند، به مواضع کاملا سخت از سوي طرفين دعوا معتقدند که بيشتر به مواضع رسمي و رسانهاي آنها نزديک است و از اين منظر از هيچ طرف تمايلي براي گفتوگو مشاهده نميکنند و حتي احتمال تنش و تقابل نظامي را دور از ذهن نميدانند.
اما به نظر ميرسد واقعيت سياست، به عنوان امري پيچيده و نسبي که گاه موضوع لحظات است و گاه از روندهاي بلندمدت پيروي ميکند، چيزي بينابين موارد فوق است؛ موضوعي که بايد در تحليل رفتار سياستمداران تمام حکومتهاي انتخاباتپايه (که در اين مورد هر دو طرف اينچنين است) در نظر داشت اين است که آنها هم در سياستورزي خود و هم در تحليل رفتار طرف مقابل، نيمنگاهي به مسائل انتخاباتي و فتح و خلع از قدرت نيز دارند.
انتخابات آمريکا که ترامپ در آن براي دور دوم رياستجمهورياش خواهد جنگيد احتمالا مهمترين موضوعي است که جهتگيريهاي عمده او و دولتش را در سال جاري تعيين ميکند. از اين منظر، به وضوح ميتوان دريافت که منظور اصلي ترامپ از افزايش هرروزه فشار بر ايران -از تحريمهاي يکجانبه گرفته تا قراردادن سپاه پاسداران در فهرست سازمانهاي تروريستي- احتمالا بيقرارکردن ايران براي آغاز مذاکراتي جديد با او و دولتش است؛ بلکه به وسيله آن بتواند آنچه ميخواست از مذاکره با کرهشمالي نصيب خود کند به دست آورده و اين ناکامي را جبران کند.
بايد دانست که رقيب اصلي ترامپ نه ايران، بلکه دموکراتهاي آمريکا هستند. چراکه تقريبا همه تلاش او در راستاي پيشبرد راهبرد فردياش است و نه منافع ملي ايالات متحده. به همين دليل است که نه تنها کساني مانند جان کري، ويليام برنز و وندي شرمن -دموکراتهايي که همه از مذاکرهکنندگان با ايران بودند- به عرياني بر او ميتازند بلکه ديگراني مانند نيکلاس برنز نيز به فاصلهگرفتن آمريکا از اروپا و تضعيف نهادهايي مانند ناتو مرتبا حمله به ترامپ را در محافل جدي سياست خارجي آمريکا در دستور کار خود قرار دادهاند. اگر اين را باور کنيم، قانع خواهيم شد که ازدياد فشار نه صرفا براي «کشاندن» ايران بر سر ميز مذاکره، بلکه انجام اين امر در يکسالونيم پيشرو و پيش از انتخابات2020 است. البته ميتوان حدس زد که او براي چنين
مذاکرهاي پيش از انتخابات، حاضر به دادن امتيازات قابل توجهي نيز باشد.
بر همين اساس هر قدر فشارهاي تحريمي افزايش يابند، تا پيش از انتخابات احتمال رويارويي نظامي امري بعيد مينمايد مگر آنکه ترامپ فشار دموکراتهاي مجلسين را بر خود زياد ببيند که رفع مسئله همدستي با روسيه چنين دورنمايي را ترسيم نميکند. احتمالا تحليل حاکميت و بهخصوص دولت ميانهرو ايران نيز در توافق با استدلال مذکور، بر عدم پيروزي ترامپ در انتخابات مبتني است. امري که از نوعي سرمايهگذاري بر تعاملات موفق گذشته با دموکراتها انتخابي عقلاني ساخته و ايران را بر آن داشته که با ندادن آن امتياز تبليغاتي که ترامپ ميخواهد -يعني عکس و خبري از قانعشدن ايران به مذاکره با او- به طور غيرمستقيم به شکست او در انتخابات کمک کرده و لااقل تا آبان سال آينده در انتظار و احتمالا اميد به برد دموکراتها باقي بماند. اين تحليل سياسي البته خطير است، چراکه آنچه تاکنون از فضاي سياسي ايالات متحده مشاهده ميشود نه محبوبيت ترامپ را کاهشيافته نشان ميدهد و نه کانديداي دموکرات برجستهاي را که بتوان به توان مقابله او با رئيسجمهور مستقر اميدوار بود.
بايد اذعان کرد که پيروزي و شکست ترامپ در دور دوم رياستجمهوري تأثير عمدهاي بر انتخابات 1400 ايران خواهد گذاشت؛ اگر او پيروز شود، واضح است که نااميدي کنوني اصلاحطلبان و اعتداليون در مشارکت گروههاي هدف ايشان در انتخابات بيشتر خواهد شد و قاعدتا ناچارند دولت را به فردي از جناح مقابل تحويل دهند که در ادامه، کار سختي در پيش خواهد داشت؛ چه براي مقاومت در مقابل فشار ترامپ و ضمنا متعادلنگهداشتن سياست خارجي و هستهاي کشور به طوري که ديگر شرکاي برجام تا حد کنوني به آن وفادار بمانند و چه براي توافق با ترامپي که ديگر نه تنها استمرارش براي يک دوره کامل ديگر مسجل شده بلکه دليل چنداني هم براي دادن امتياز به طرف ايراني حين هرگونه مذاکره نخواهد ديد.
روي ديگر سکه نيز -به زعم من با احتمال کمتر - باخت جمهوريخواهان و در نتيجه بازگشت دولت دموکرات به برجام خواهد بود که در آن صورت ميتوان به بازسازي فضاي سياسي و اقتصادي ايران اميدوار بود؛ اتفاقي که در نتيجه آن انتظار رشد اقتصادي و عاديسازي در فضاي بينالمللي بسان دولت اول روحاني، بخت مجددي براي گرايش به اصلاحطلبان و معتدلان خواهد آفريد.
به هر حال سياست خارجي کنوني ايران اگر با بخت نه چندان خوشش، نتوانست بهرهبرداري اقتصادي کشور از برجام را امتداد دهد اما با حفظ اعتدال و متانت خود موفق به حفظ دستاوردهاي امنيتي آن بهخصوص خارجشدن از فصل هفتم منشور ملل متحد و نيز مثبتنگهداشتن فضاي بينالمللي نسبت به خود شده است. سياست خارجي معتدل و داراي ابتکار عمل دولت اگر اقتصاد برجامي را از دست داده، توانسته نه تنها از آسياييهايي مانند چين، ژاپن، هند و کرهجنوبي، بلکه از اتحاديه اروپايي، بريتانيا و حتي دموکراتهاي آمريکا براي خود متحدان بالقوه و بالفعلي بسازد که به محض هرگونه تغييري در وضعيت استثنائي کنوني ايالات متحده به موضع پيش از ترامپ خود بازميگردد و ميتواند انتظارات بيشتري را در رعايت آن از طرفهاي غربي و شرقي مطرح کرده و بازي بزرگتري را آغاز کند.
با لحاظ اين نکته که سياست بينالملل شبيه بازي تنيس نيست که با يک حرکت طرف مقابل، يک حرکت واکنشي لاجرم باشد، بلکه همچون فوتبال نياز به اصرار در رويکرد و استمرار در عمل و راهبرد دارد تا به نتيجه نهايي دست پيدا کند، اگر ميخواهيم در درازمدت به سياق «برجام پيش از ترامپ» با جهان تعامل کنيم نياز به ادامه صبر، تانّي و رفتارهاي اعتمادسازي داريم که ممکن است در ميانه راه دراز خود پديدههايي مانند ترامپ را نيز تجربه کنند. بايد با متانت و جديت توأمان هوشيار بود که ابتکار عمل از دست نرود و کنشهاي ما به واکنش، حتي نسبت به اعمال خارج از عرف و غيرعقلاني طرف مقابل تبديل نشوند.