|

یک واقعه و 2 روایت تاریخی

غلامعلی رجائی

با سلام و ارادت
مکتوب جنابعالی را در پرداخت به چرائی اظهار کلمه «هیچ» امام در پاسخ به سوالی که کسی از ایشان پرسید اکنون که پس از 14 سال به ایران بازمی‌گردید چه احساسی دارید؟ در دوازدهم بهمن‌ماه 1357 در هواپیمایی که از پاریس عازم تهران بود ملاحظه و همچون همیشه بهره بردم.
بنظرم رسید چند نکته را دراین‌باره با جنابتان و افکار عمومی در میان بگذارم. امید که برای تاریخ‌پژوهان مفید باشد:
1- این سوال معمولی و کلیشه‌ای که البته بعد از پاسخ کوتاه امام صدها برابر بر اهمیت آن افزوده شد توسط شخصی از امام که در دوربین دیده نمی‌شود، پرسیده می‌شود. عجیب اینکه متاسفانه هنوز این شخص شناسایی نشده یا برای شناسایی وی اقدامی نشده که ای‌کاش بشود.
2- صادق قطب‌زاده که در این لحظه در کنار امام نشسته است این سوال را به امام منتقل می‌کند.
و جالب اینکه پاسخ امام بدون وساطت وی به سوال‌کننده منتقل می‌شود. این امر بیانگر آن است که احتمالا صدای فرد سوال‌کننده که سوال وی تعمدا در این فیلم محذوف است به امام نمی‌رسیده و قطب‌زاده واسطه انتقال سوال می‌شود.
3- همزمان با طرح سوال، دوربین احتمالا فرد پرسشگر یا فرد همراه وی به ثبت و ضبط تاریخی این سوال پرداخته که گمانه اینکه احتمالا پرسشگر یک خبرنگار است را بیشتر می‌کند. شاید هم خود خبرنگار همزمان با طرح سوال دوربین خود را روشن و از این صحنه فیلمبرداری نموده است.
4- پس از انتشار تصویر این مصاحبه بسیار کوتاه- که شاید بتوان گفت از کوتاهترین مصاحبه‌های تاریخ معاصری است که برخلاف حجم خود بازتاب خبری گسترده‌ای داشته و عده‌ای هم با استناد بدان در جهت تخریب چهره و تضعیف شخصیت امام در قبال آن از خود عکس‌العمل نشان داده‌اند - سوال‌کننده و دیگر عناصر احتمالی مرتبط دراین‌باره موضعی نگرفته و سخنی اظهار نکرده‌اند تا افکار عمومی بداند کل ماجرا چه بوده و سوال‌کننده چه کسی بوده است. همراهان امام در این پرواز تاریخی نیز در این زمینه سکوت اختیار نموده‌اند.
5- سالها قبل که با یکی از دوستان همکار در سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی که معرف حضور است در این زمینه صحبتی داشتم، می‌گفت فردی که این فیلم کوتاه را گرفته است، می‌شناسد و از قول وی اعلام می‌کرد اصل مصاحبه این نیست.
بلکه ماجرا از این قرار است که در کنار صندلی آقای قطب‌زاده که در کنار امام نشسته بود، یک صندلی خالی دیده می‌شد که آن فرد مایل بود بر روی آن بنشیند و از این فاصله نزدیک احتمالا از امام پرسشی بکند لذا از قطب‌زاده پرسید آیا اشکال ندارد در کنار ایشان و امام بنشیند؟
که قطب‌زاده هم ترجیح داد این مطلب را از امام سوال و نظر ایشان را جویا شود و لذا این سوال را به امام که از پنجره به بیرون نگاه می‌کرد منتقل نمود و امام هم به او پاسخ داد.
6- این دوست می‌گفت این جمله توسط متصدیان تلویزیون در زمان شاه به طرز ماهرانه و شیطنت‌آمیزی در جهت تخریب شخصیت امام نزد مردم بی‌تاب زیارت ایشان، بگونه‌ای تقطیع و جملات بعدی آن حذف شد که انگار امام با گفتن کلمه هیچ دارد می‌گوید هیچ احساس خوشی از بازگشت به میان مردمش را ندارد.
7- دوست همکار من می‌گفت اطلاع دارد اکنون اصل فیلم نزد دوست وی که فیلمبردار این صحنه بوده، موجود است ولی متاسفانه به‌رغم اصرار زیاد حاضر نیست بدلایلی که بر ما معلوم نیست اصل آن را در اختیار مسئولان بگذارد.
احتمالا اصل مصاحبه هم از بین رفته و تقطیع‌شده آن در آرشیو سیما موجود باشد.
8- در کنار این نقل تاریخی یک نقل دیگر را هم من در یکی از مجلدات مجموعه 5 جلدی «سیره امام خمینی» آورده‌ام که با فرض فوق نمی‌دانم تکلیف آن چه می‌شود و آن اینکه وقتی بعدها یکی از یاران امام از امام می‌پرسد چرا به آن سوال پاسخ هیچ دادید؟
گفته‌اند منظورم از «هیچ» این نبود که احساسی از بازگشت به ایران ندارم مگر می‌شود احساسی نداشته باشم؟ منظورم این بود که برای من فرقی نمی‌کند بگذارند به ایران بروم یا نروم.
چون مقصد من عمل به وظیفه در هرجا که ممکن است بود و نزد من در انجام این وظیفه فرقی بین ایران و غیرایران نیست. هرکجا که بروم و باشم انجام تکلیف برایم مهم است. بااین‌ترتیب می‌توان گفت امام پذیرفته این کلمه را گفته است.
9- نکته پایانی، در تایید استدلال جنابتان مبنی‌بر علاقه وافر امام به مردم از خاطرات شنیدنی این روز تاریخی که در ارتباط با عشق زایدالوصف ایشان به مردم است یکی این است که وقتی امام که در اثر ازدحام بی‌سابقه جمعیت مشتاق زیارتشان نمی‌‌توانند از محل جایگاه به هلی‌کوپتر سوار و محل را ترک کنند به زیر دست‌وپای مردم می‌افتند و با همت یاران‌شان از جمله جناب ناطق‌نوری به سختی از زیر دست‌وپای مردم بدون عبا و عمامه بیرون کشیده و به هلی‌کوپتر منتقل و از محل دور شدند پس از فرود هلی‌کوپتر در محلی خالی از جمعیت به ماشینی که جناب ناطق‌نوری- که مسیر هلی‌کوپتر را تعقیب و از پایین به خلبان و کادر پروازی با هماهنگی قبلی علامت می‌داد امام را پیاده کنند- منتقل و به سرعت از محدوده بهشت زهرا به سمت تهران خارج شدند ولی چون نمی‌دانستند به کجا باید برده شوند به پیشنهاد امام که گفته بود سابقا به یاد دارند منزل یکی از بستگان برادرشان در پیچ شمیران است و تمایل دارند تا تعیین‌تکلیف محل استقرار برای استراحت بدانجا بروند با پرس‌وجوی بسیار آقای ناطق‌نوری بالاخره محل را پیدا نموده و به آن منزل برده می‌شوند. امام در آنجا برای فامیلی که باورشان نمی‌شد پس از این‌همه سال دوری، امام را در جمع خود دارند خاطره ازدحام مردم در بهشت زهرا را تعریف می‌کرد و می‌گفت: در زیر دست وپای مردم افتاده بودم و همه از روی من رد می‌شدند تا جایی که حس کردم نفسم دارد بند می‌آید و دارم خفه می‌شوم. امام در ادامه گفته بود، شیرین‌ترین لحظه عمر من زمانی بود که احساس کردم در زیر دست‌وپای مردم دارم جان می‌دهم.
آنان که امام را می‌شناسند گواهی می‌دهند که ایشان هیچگاه در بیان خود مبالغه‌ای نداشتند و هرچه می‌گفتند دقیقا از صمیم قلب و برمبنای اعتقادشان بود. امام مردم را خانواده خدا می‌دانستند و بدانها عشق می‌ورزیدند. جناب دکتر مهاجرانی عزیز، لابد می‌دانید طبق تحقیق انجام‌شده بیشترین واژه‌ای که پس از «اسلام» در مجموعه صحیفه نور در بیانات ایشان تکرار شده واژه «مردم» و «ملت» است.
چقدر قضاوت در تاریخ دشوار است!

با سلام و ارادت
مکتوب جنابعالی را در پرداخت به چرائی اظهار کلمه «هیچ» امام در پاسخ به سوالی که کسی از ایشان پرسید اکنون که پس از 14 سال به ایران بازمی‌گردید چه احساسی دارید؟ در دوازدهم بهمن‌ماه 1357 در هواپیمایی که از پاریس عازم تهران بود ملاحظه و همچون همیشه بهره بردم.
بنظرم رسید چند نکته را دراین‌باره با جنابتان و افکار عمومی در میان بگذارم. امید که برای تاریخ‌پژوهان مفید باشد:
1- این سوال معمولی و کلیشه‌ای که البته بعد از پاسخ کوتاه امام صدها برابر بر اهمیت آن افزوده شد توسط شخصی از امام که در دوربین دیده نمی‌شود، پرسیده می‌شود. عجیب اینکه متاسفانه هنوز این شخص شناسایی نشده یا برای شناسایی وی اقدامی نشده که ای‌کاش بشود.
2- صادق قطب‌زاده که در این لحظه در کنار امام نشسته است این سوال را به امام منتقل می‌کند.
و جالب اینکه پاسخ امام بدون وساطت وی به سوال‌کننده منتقل می‌شود. این امر بیانگر آن است که احتمالا صدای فرد سوال‌کننده که سوال وی تعمدا در این فیلم محذوف است به امام نمی‌رسیده و قطب‌زاده واسطه انتقال سوال می‌شود.
3- همزمان با طرح سوال، دوربین احتمالا فرد پرسشگر یا فرد همراه وی به ثبت و ضبط تاریخی این سوال پرداخته که گمانه اینکه احتمالا پرسشگر یک خبرنگار است را بیشتر می‌کند. شاید هم خود خبرنگار همزمان با طرح سوال دوربین خود را روشن و از این صحنه فیلمبرداری نموده است.
4- پس از انتشار تصویر این مصاحبه بسیار کوتاه- که شاید بتوان گفت از کوتاهترین مصاحبه‌های تاریخ معاصری است که برخلاف حجم خود بازتاب خبری گسترده‌ای داشته و عده‌ای هم با استناد بدان در جهت تخریب چهره و تضعیف شخصیت امام در قبال آن از خود عکس‌العمل نشان داده‌اند - سوال‌کننده و دیگر عناصر احتمالی مرتبط دراین‌باره موضعی نگرفته و سخنی اظهار نکرده‌اند تا افکار عمومی بداند کل ماجرا چه بوده و سوال‌کننده چه کسی بوده است. همراهان امام در این پرواز تاریخی نیز در این زمینه سکوت اختیار نموده‌اند.
5- سالها قبل که با یکی از دوستان همکار در سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی که معرف حضور است در این زمینه صحبتی داشتم، می‌گفت فردی که این فیلم کوتاه را گرفته است، می‌شناسد و از قول وی اعلام می‌کرد اصل مصاحبه این نیست.
بلکه ماجرا از این قرار است که در کنار صندلی آقای قطب‌زاده که در کنار امام نشسته بود، یک صندلی خالی دیده می‌شد که آن فرد مایل بود بر روی آن بنشیند و از این فاصله نزدیک احتمالا از امام پرسشی بکند لذا از قطب‌زاده پرسید آیا اشکال ندارد در کنار ایشان و امام بنشیند؟
که قطب‌زاده هم ترجیح داد این مطلب را از امام سوال و نظر ایشان را جویا شود و لذا این سوال را به امام که از پنجره به بیرون نگاه می‌کرد منتقل نمود و امام هم به او پاسخ داد.
6- این دوست می‌گفت این جمله توسط متصدیان تلویزیون در زمان شاه به طرز ماهرانه و شیطنت‌آمیزی در جهت تخریب شخصیت امام نزد مردم بی‌تاب زیارت ایشان، بگونه‌ای تقطیع و جملات بعدی آن حذف شد که انگار امام با گفتن کلمه هیچ دارد می‌گوید هیچ احساس خوشی از بازگشت به میان مردمش را ندارد.
7- دوست همکار من می‌گفت اطلاع دارد اکنون اصل فیلم نزد دوست وی که فیلمبردار این صحنه بوده، موجود است ولی متاسفانه به‌رغم اصرار زیاد حاضر نیست بدلایلی که بر ما معلوم نیست اصل آن را در اختیار مسئولان بگذارد.
احتمالا اصل مصاحبه هم از بین رفته و تقطیع‌شده آن در آرشیو سیما موجود باشد.
8- در کنار این نقل تاریخی یک نقل دیگر را هم من در یکی از مجلدات مجموعه 5 جلدی «سیره امام خمینی» آورده‌ام که با فرض فوق نمی‌دانم تکلیف آن چه می‌شود و آن اینکه وقتی بعدها یکی از یاران امام از امام می‌پرسد چرا به آن سوال پاسخ هیچ دادید؟
گفته‌اند منظورم از «هیچ» این نبود که احساسی از بازگشت به ایران ندارم مگر می‌شود احساسی نداشته باشم؟ منظورم این بود که برای من فرقی نمی‌کند بگذارند به ایران بروم یا نروم.
چون مقصد من عمل به وظیفه در هرجا که ممکن است بود و نزد من در انجام این وظیفه فرقی بین ایران و غیرایران نیست. هرکجا که بروم و باشم انجام تکلیف برایم مهم است. بااین‌ترتیب می‌توان گفت امام پذیرفته این کلمه را گفته است.
9- نکته پایانی، در تایید استدلال جنابتان مبنی‌بر علاقه وافر امام به مردم از خاطرات شنیدنی این روز تاریخی که در ارتباط با عشق زایدالوصف ایشان به مردم است یکی این است که وقتی امام که در اثر ازدحام بی‌سابقه جمعیت مشتاق زیارتشان نمی‌‌توانند از محل جایگاه به هلی‌کوپتر سوار و محل را ترک کنند به زیر دست‌وپای مردم می‌افتند و با همت یاران‌شان از جمله جناب ناطق‌نوری به سختی از زیر دست‌وپای مردم بدون عبا و عمامه بیرون کشیده و به هلی‌کوپتر منتقل و از محل دور شدند پس از فرود هلی‌کوپتر در محلی خالی از جمعیت به ماشینی که جناب ناطق‌نوری- که مسیر هلی‌کوپتر را تعقیب و از پایین به خلبان و کادر پروازی با هماهنگی قبلی علامت می‌داد امام را پیاده کنند- منتقل و به سرعت از محدوده بهشت زهرا به سمت تهران خارج شدند ولی چون نمی‌دانستند به کجا باید برده شوند به پیشنهاد امام که گفته بود سابقا به یاد دارند منزل یکی از بستگان برادرشان در پیچ شمیران است و تمایل دارند تا تعیین‌تکلیف محل استقرار برای استراحت بدانجا بروند با پرس‌وجوی بسیار آقای ناطق‌نوری بالاخره محل را پیدا نموده و به آن منزل برده می‌شوند. امام در آنجا برای فامیلی که باورشان نمی‌شد پس از این‌همه سال دوری، امام را در جمع خود دارند خاطره ازدحام مردم در بهشت زهرا را تعریف می‌کرد و می‌گفت: در زیر دست وپای مردم افتاده بودم و همه از روی من رد می‌شدند تا جایی که حس کردم نفسم دارد بند می‌آید و دارم خفه می‌شوم. امام در ادامه گفته بود، شیرین‌ترین لحظه عمر من زمانی بود که احساس کردم در زیر دست‌وپای مردم دارم جان می‌دهم.
آنان که امام را می‌شناسند گواهی می‌دهند که ایشان هیچگاه در بیان خود مبالغه‌ای نداشتند و هرچه می‌گفتند دقیقا از صمیم قلب و برمبنای اعتقادشان بود. امام مردم را خانواده خدا می‌دانستند و بدانها عشق می‌ورزیدند. جناب دکتر مهاجرانی عزیز، لابد می‌دانید طبق تحقیق انجام‌شده بیشترین واژه‌ای که پس از «اسلام» در مجموعه صحیفه نور در بیانات ایشان تکرار شده واژه «مردم» و «ملت» است.
چقدر قضاوت در تاریخ دشوار است!

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها