|

يک روايت؛ 2 تصوير

برزين ضرغامي

حراجِ تهران، امسال در دهمين دوره، حال‌و‌هوايي ويژه داشت؛ از ميان تابلوهاي خيره‌کننده سالن نمايشگاه حراج تهران که چون هر سال مجموعه‌اي بود بديع و خاص، تابلوي دو عکس سياه‌و‌سفيد بيش از باقي آثار ميخکوبمان کرد. هر دو اين آثار هم در حال‌و‌هواي آزادسازي خرمشهر بود. يکي از آن دو، روايت شادي رزمندگان و سلحشورانِ وطن پس از آزادي بود و سرشار از حس‌و‌حال آن روزها؛ لحظاتي که از پي روزها و ساعت‌ها مجاهدت خستگي‌ناپذير پديد آمد. آن ديگري هم خيابان فردوسي خرمشهر کنار رود را که انبار مهمات عراقي‌ها بود، روايت مي‌کرد. درخت‌ها بي‌شاخه، ساختمان‌ها مخر‌وبه و جا‌به‌جا پر از خون سياه و ترکش بود. ظاهرا هيچ‌کس توي عکس نبود اما عکس پر بود از صدا و اثر آدم‌ها. آدم‌هايي که شايد همين چند ثانيه پيش آنجا بودند و در هنگام ثبت تصوير، ديگر نشاني از آنها نبود. آن‌قدر اين دو اثر حرف براي گفتن داشتند که فرقي نداشت يکي‌ از آنها حرفش را با صداي بلند بر زبان مي‌آورد و آن ديگري در سکوت کارش را پيش مي‌برد. مهم، پيامي بود که اين دو تصوير به مخاطب منتقل مي‌کردند؛ سياهي جنگ در برابر شکوه و عظمت صلح. آن‌هم جنگي که بر يک ملت تحميل شد و جنگ‌افروزان حتي خوابش را هم نمي‌ديدند که با رشادت‌هاي شهيدان، جانبازان و آزادگان سرافراز، اين ملت سربلند و پيروز از آن بيرون بيايد. اهميت اين پيام وقتي دوچندان شد که مخاطبان جوان و جنگ‌ندیده‌ امروز، با دقت و وسواس روي اين دو تصوير تعمق مي‌کردند؛ حتما در لحظات تعمقشان، بي‌شمار تصوير از جلوي چشمانشان عبور مي‌کرد و من در آن لحظات با خود فکر مي‌کردم چه کار بزرگي است نشان‌دادن تصويرِ آن روزگاران براي نسلي که شايد تنها در تصوراتش جنگ را ديده باشد و چه خوب که دست‌اندرکاران حراج تهران «عکس» را هم به‌عنوان يک مديوم مهم در کنار نقاشي و کارهاي حجم ديده‌اند و برايش جايگاهي خاص تدارک ديده‌اند. در روزگاري که افراطيونِ جهاني و جنگ‌طلبان منطقه‌اي خواب جنگ مي‌بينند، هرچه براي «صلح» کار شود، بازهم کم است. آن‌قدر بايد درباره جنگ نوشت و تصوير کرد تا کسي خواب جنگ و تعرض را هم نبيند. همگان بايد بدانند ما ملت صلح‌طلبي هستيم و تنها در صورت تعرض، جانانه از وطنمان دفاع مي‌کنيم. بايد بدانند که ما هيچ جنگي را نمي‌خواهيم زيرا خوب مي‌دانيم که جنگ با آدميان چه مي‌کند؛ با جسمشان و با روح و روانشان.

اين دو تصوير يک ويژگي ديگر هم داشتند؛ هر دو را عکاساني گرفته بودند که تنها عکاس، به‌عنوان هنرمند نبودند. آنها روزها و ماه‌ها جنگ را تجربه کرده بودند و با يک شناخت عميق و درک واقع‌بينانه اقدام به ثبت لحظات مي‌کردند. لحظاتي که اين روزها که حداقل 35 سال از آن روزگار مي‌گذرد، هنوز هم زنده‌اند و واقعي. زنده‌اند زيرا حس دارند، زنده‌اند زيرا عکاسشان با گوشت و پوست آن لحظات را درک کرده و اين تصاوير را به‌عنوان سندي از يک روزگار سپري‌شده ثبت کرده است؛ روزگاري که اگرچه ديگر نيست اما کافي است به خرمشهر بروي تا ببيني چقدر زنده است و نزديک...
درود و سلام بيكران به شهيدان هميشه جاويد هشت سال دفاع مقدس به‌ويژه شهداي عمليات بيت‌المقدس.

حراجِ تهران، امسال در دهمين دوره، حال‌و‌هوايي ويژه داشت؛ از ميان تابلوهاي خيره‌کننده سالن نمايشگاه حراج تهران که چون هر سال مجموعه‌اي بود بديع و خاص، تابلوي دو عکس سياه‌و‌سفيد بيش از باقي آثار ميخکوبمان کرد. هر دو اين آثار هم در حال‌و‌هواي آزادسازي خرمشهر بود. يکي از آن دو، روايت شادي رزمندگان و سلحشورانِ وطن پس از آزادي بود و سرشار از حس‌و‌حال آن روزها؛ لحظاتي که از پي روزها و ساعت‌ها مجاهدت خستگي‌ناپذير پديد آمد. آن ديگري هم خيابان فردوسي خرمشهر کنار رود را که انبار مهمات عراقي‌ها بود، روايت مي‌کرد. درخت‌ها بي‌شاخه، ساختمان‌ها مخر‌وبه و جا‌به‌جا پر از خون سياه و ترکش بود. ظاهرا هيچ‌کس توي عکس نبود اما عکس پر بود از صدا و اثر آدم‌ها. آدم‌هايي که شايد همين چند ثانيه پيش آنجا بودند و در هنگام ثبت تصوير، ديگر نشاني از آنها نبود. آن‌قدر اين دو اثر حرف براي گفتن داشتند که فرقي نداشت يکي‌ از آنها حرفش را با صداي بلند بر زبان مي‌آورد و آن ديگري در سکوت کارش را پيش مي‌برد. مهم، پيامي بود که اين دو تصوير به مخاطب منتقل مي‌کردند؛ سياهي جنگ در برابر شکوه و عظمت صلح. آن‌هم جنگي که بر يک ملت تحميل شد و جنگ‌افروزان حتي خوابش را هم نمي‌ديدند که با رشادت‌هاي شهيدان، جانبازان و آزادگان سرافراز، اين ملت سربلند و پيروز از آن بيرون بيايد. اهميت اين پيام وقتي دوچندان شد که مخاطبان جوان و جنگ‌ندیده‌ امروز، با دقت و وسواس روي اين دو تصوير تعمق مي‌کردند؛ حتما در لحظات تعمقشان، بي‌شمار تصوير از جلوي چشمانشان عبور مي‌کرد و من در آن لحظات با خود فکر مي‌کردم چه کار بزرگي است نشان‌دادن تصويرِ آن روزگاران براي نسلي که شايد تنها در تصوراتش جنگ را ديده باشد و چه خوب که دست‌اندرکاران حراج تهران «عکس» را هم به‌عنوان يک مديوم مهم در کنار نقاشي و کارهاي حجم ديده‌اند و برايش جايگاهي خاص تدارک ديده‌اند. در روزگاري که افراطيونِ جهاني و جنگ‌طلبان منطقه‌اي خواب جنگ مي‌بينند، هرچه براي «صلح» کار شود، بازهم کم است. آن‌قدر بايد درباره جنگ نوشت و تصوير کرد تا کسي خواب جنگ و تعرض را هم نبيند. همگان بايد بدانند ما ملت صلح‌طلبي هستيم و تنها در صورت تعرض، جانانه از وطنمان دفاع مي‌کنيم. بايد بدانند که ما هيچ جنگي را نمي‌خواهيم زيرا خوب مي‌دانيم که جنگ با آدميان چه مي‌کند؛ با جسمشان و با روح و روانشان.

اين دو تصوير يک ويژگي ديگر هم داشتند؛ هر دو را عکاساني گرفته بودند که تنها عکاس، به‌عنوان هنرمند نبودند. آنها روزها و ماه‌ها جنگ را تجربه کرده بودند و با يک شناخت عميق و درک واقع‌بينانه اقدام به ثبت لحظات مي‌کردند. لحظاتي که اين روزها که حداقل 35 سال از آن روزگار مي‌گذرد، هنوز هم زنده‌اند و واقعي. زنده‌اند زيرا حس دارند، زنده‌اند زيرا عکاسشان با گوشت و پوست آن لحظات را درک کرده و اين تصاوير را به‌عنوان سندي از يک روزگار سپري‌شده ثبت کرده است؛ روزگاري که اگرچه ديگر نيست اما کافي است به خرمشهر بروي تا ببيني چقدر زنده است و نزديک...
درود و سلام بيكران به شهيدان هميشه جاويد هشت سال دفاع مقدس به‌ويژه شهداي عمليات بيت‌المقدس.

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها