|

گفت‌و‌گوی رضا درستکار با عزیزالله حمیدنژاد به بهانه پخش سریال «بانوی عمارت»

دوست داشتم سریالی پرمخاطب بسازم

بخش پایانی

گروه هنر: بخش نخست گفت‌وگوی رضا درستکار با عزیزالله حمیدنژاد، کارگردان سریال «بانوی عمارت» در شماره گذشته به چاپ رسید. گفت‌وگویی که به بهانه پخش سریال بانوی عمارت و پرداختن به تاریخ قاجار در بخش‌هایی از آن به نگاه زنده‌یاد علی حاتمی در «سلطان صاحبقران» نیز اشاره شد. در ادامه بخش دوم این گفت‌وگو را می‌خوانید.

‌ دقیقا مصداق نگره مؤلفان است. آثار حاتمی مؤلفه‌ها و فضایی دارد که آنها را به هم وصل می‌کند.
ما در سریال بانوی عمارت تغییر و تحولی گسترده‌ از شخصیت‌ها را می‌بینیم و درک می‌کنیم که در شرایط دشوار و بن‌بست‌هاست که آدم‌ها خودشان را نشان می‌دهند. جایی افسرالملوک خطاب به شازده می‌گوید: «برای اولین‌بار یک شالچی به این عمارت آمد و هرچه خواست گفت و درست گفت». در واقع می‌فهماند که بانوی عمارت دیگر او نیست و بانو، همین دختر شالچی است و می‌پذیرد که شازده اشتباه کرده.
‌ قوانلوها و شالچی‌ها زايیده ذهن نویسنده بودند یا در تاریخ و دنیای واقعی هم مصداق‌شان بود؟
خیر، آنها ما‌بازای تاریخی ندارند، اما از منظر طرز تفکر و ذهنیت قوم‌گرایانه، هنوز هم مدل‌های ایشان وجود دارد.
‌ بله! توگویی این مسئله بین اقوام ایرانی حل‌شدنی نیست، هرچند این موضوع بین پیروان ادیان جهانی هم مسئله‌ای لاینحل است؛ همه معتقدند ما بهترین هستیم.
بله! همه دنیا همین است! مگر اینکه برخی آدم‌ها به لحاظ معرفتی به مرحله‌ای از کمال برسند که دیگر به چنین طبقه‌بندی‌هایی اهمیت ندهند. جوهره تمام ادیان دنیا این است که بین انسان‌ها با نژادهای مختلف تبعیض قائل نشوید. جوهره همه ادیان هم یکی است و خداوند هیچ تبعیضی برای اقوام و طوایف قائل نیست، تنها روش‌ بین انسان‌هاست که اختلاف‌انگیز است.
‌ در غالب آثار شما این موضوع دیده می‌شود که همیشه روی نقطه افتراقی که وجود دارد، دست می‌گذارید. منهای جنبه‌های تعصب‌آمیز، مثلا ازدواج دختران و غیرت مردان ایرانی را در آثار شما می‌بینیم که می‌تواند خوانش امروزی هم پیدا کند. آیا شما در این سریال قصد داشتید به سراغ نقد این موضوع بروید؟
بله، نقد روش و منش انسان همیشه در دستور کارم هست. هرجا قدرت حاکم شود و اگر قدرت کنترل نشده باشد، فساد می‌آورد. این موضوع را در این سریال هم می‌بینیم که فساد پشت پرده قدرت، غوغا می‌کند. مگر اینکه آدمی که قدرت را به دست می‌آورد، تزکیه نفس کرده باشد و دارای معرفتی باشد که بداند چطور بدون سوءاستفاده‌کردن از قدرتش از شکل مثبت آن استفاده کند؛ مثلا کبر و غرور افسر برای این است که قدرتمند است. وقتی در نقطه‌ضعف قرار می‌گیرد، ذاتا رام و آرام می‌شود. شاید اگر این قدرت را آهو هم داشت، نمی‌توانست روی رفتارش کنترلی پیدا کند و کسی می‌شد شبیه افسر! کمااینکه جواهر در کنار افسر بود که رفتارش با دیگران متفاوت شده بود. وقتی رفتار دیکتاتورمنشی را از افسر می‌دید، همان رفتار را با آهو هم تکرار می‌کرد.
‌ در نقد قدرت، به عقده‌های حضرت والا که تماما ناشی از اتفاقات دوران کودکی‌اش است، اشاره شده. همان رفتارهاست که انگیزه‌اش را برای انتقام بیشتر کرده است. آیا تندی قدرتمندان را ناشی از عقده‌ها و تحقیرهای گذشته می‌دانید؟
بله؛ حضرت والا در پی قدرت بود و همه این داستان‌ها را کلید زد تا انتقام بگیرد و این‌طوری است که تسکین پیدا می‌کند. دیدن این‌جور رفتارها باید موجب شود که به قبح رفتار زورمندان با دید دیگری نظر کنم.
‌ در فیلم‌های تک‌حلقه‌ای که از زمان مظفرالدین‌شاه باقی مانده است و توسط علی حاتمی کشف شد و بعد هم شهریار عدل برای ترمیم‌شان در فرانسه اقدام کرد، فضاهایی را می‌بینیم که غالبا شاد و مفرح است و عمله دربار، بالا و پایین می‌پرند و برای خوشامد شاه، فعالیت‌های مضحک و خنده‌آفرین ترتیب می‌دهند و...؛ اما برعکس در بانوی عمارت وقتی مثلا به فضا و جغرافیای حضرت والا نزدیک می‌شویم، چیزی شبیه تشریفات مافیایی و ترسناک امروزی حاکم است، چرا؟
حضرت والا یک قدرت عیان نیست؛ برعکس، مخفی است و چون مخفی است، باید مناسبات آن را رعایت کرد و همین برای مخاطب جذاب است؛ اما مثلا شازده فرق دارد. به او به‌عنوان یک انسان نگاه می‌کنیم؛ نه لزوما شاهزاده. در تمام طول قصه، بیننده تلویزیون خنده‌ها و گریه‌ها و خشم‌هایش را می‌بیند و با او همراه می‌شود و برخلاف حضرت والا، او اصلا تشکیلات مخفی ندارد.
‌ به ماجرای میرزارضا کرمانی هم پرداخته‌اید که می‌تواند مسئله‌ساز باشد که چقدرش واقعی است؟
بله، اصل داستان میرزارضای کرمانی قصه‌ای جداگانه دارد که در اینجا تنها از زاویه میرزااسد و شازده به داستان او نگاه می‌کنیم و طبعا نمی‌توانستیم طولانی به آن بپردازیم. فقط برخی از دیالوگ‌هایی که درباره او گفته می‌شود، از واقعیت گرفته شده است.
‌ بد نیست کمی درباره لحن و زبان هم حرف بزنیم. به نظرم درباره این موضوع هم، شما راهی میانه انتخاب کرده‌اید؛ مثلا در سلطان صاحبقران، حاتمی وزن و آهنگ و کلامی فاخر را انتخاب و اجرا کرده است؛ در حالی که در بانوی عمارت زبان، فاخر و آهنگین است؛ اما به امتزاج زبان محاوره درآمده است. متوجه هستم که بخشی از آن برای قابل‌فهم‌کردن دیالوگ‌ها برای مخاطب بوده؛ اما به نظرم این زبان انتخابی خیلی هم شناسنامه و هویت مشخصی ندارد و برخی اوقات هم شخصیت‌ها رسما امروزی صحبت می‌کنند!
اگر درباره دوره نادرشاه فیلمی ساخته شود، مخاطب می‌پذیرد که قطعا همه‌چیز از لحن و زبان گرفته تا صحنه و لباس، متعلق به آن زمان است؛ چون پیش‌زمینه‌ای وجود ندارد؛ اما پیش‌زمینه ذهنی برای مخاطب ایرانی درباره دوران قاجار وجود دارد؛ به‌ویژه بعد از ساخت سلطان صاحبقران. مثلا آن اوایل که تمرین‌های سریال را آغاز کرده بودیم، برخی بازیگران به تقلید از سلطان صاحبقران شبیه شخصیت‌های آن سریال، دست را به پشت کمر عمود کرده و ژست می‌گرفتند و حرف می‌زدند! یک باور ذهنی بود که فکر می‌کردند باید این‌طور رفتار کرد! من آن را اصلاح کردم. معتقد بودم با انتخاب زبان میانگین، بهتر می‌توان با مخاطب ارتباط برقرار کرد. بااین‌حال این را هم بگویم که مرجعی وجود ندارد که طبق آن متوجه شویم که مردم در دوره قاجاریه دقیقا به چه زبانی و با چه لحنی صحبت می‌کرده‌اند! چیزی که بیشتر از آن دوران باقی مانده است، ادبیات مکتوب و نامه‌نگاری‌هایی است که نوعی تکلف بیانی در آنها مشاهده می‌شود؛ یعنی که از ادبیات محاوره آن دوره اطلاعی در دست نیست. از آن گذشته، من همیشه فکر می‌کردم که اگر یک روزی مثلا بخواهم فیلمی تاریخی بسازم، قطعا یک ادبیات میانگین را انتخاب خواهم کرد؛ دلیلم هم این بود که فیلم‌هایی مثل ده فرمان، ال‌سید یا بن هور یا بسیاری از فیلم‌های تاریخی با ادبیاتی دوبله شده است که مخاطب به‌خوبی با آنها ارتباط گرفته است. این نوع نگاه باعث شد تا در ساخت بانوی عمارت تردید و تعارف نکنم و بعضی دیالوگ‌ها را اصلاح کنم و از ادبیاتی استفاده کنم که بینابین بوده و ثقیل نباشد که بازیگران راحت‌تر دیالوگ‌ها را ادا کنند و مردم هم راحت‌تر آن را بپذیرند.
‌ این ادبیات و لحن تا چه اندازه در فیلم‌نامه بود و چقدر آن ساخته و پرداخته خود شماست؟
ابتدا به فیلم‌نامه‌نویس تأکید کرده بودم که در بازنویسی زیاد از ادبیات فاخر استفاده نکند و هرجا در متن احساس می‌کردم که دیالوگ‌ها ممکن است برای مخاطب قابل فهم نباشد، اصلاح می‌کردم، البته در حدی که خیلی هم امروزی نباشد. تلاشمان این بود که از واژه‌های خاص امروزی به‌هیچ‌وجه استفاده نشود.
‌درباره سکانس‌های عروسی صحبت کنیم. بین یک عروسی که 140 سال پیش در ایران اتفاق افتاده است و عروسی‌ای که 50 سال پیش انجام شده، فرق است؛ آیا نباید این مهم در سریال مشخص می‌بود؟ و اینکه در گذشته چه آیین‌هایی داشته‌ایم؟ چون اینجا باز هم از دف استفاده شده است که در کارهای تاریخی و مذهبی مکرر می‌شود! یا درباره موسیقی جاری در متن سریال، به عنوان یک مخاطب انتظار دارم که در بسیاری از لحظاتی که فیلم نیاز به موسیقی دارد، موسیقی شنیده شود و بسیاری از صحنه‌های خالی را پر کند، بالاخره تلویزیون است و در تعدادی از صحنه‌ها واقعا به موسیقی نیاز است، اما می‌توان گفت که موسیقی کلی سریال شناسنامه ندارد و انگار کم‌کاری هم شده است.
سعی کردیم سکانس‌های عروسی را کمی گسترش بدهیم و مفصل‌تر اجرا کنیم. ولی از نظر موسیقیایی دستمان به دلیل ممیزی‌های جاری در تلویزیون بسته بود. همین‌قدر هم که پخش شد و ایرادی نگرفتند، خدا را شاکریم. صحنه‌های عروسی را هم با خوف و رجا اجرا کردیم؛ چراکه حدس می‌زدیم ممکن است دچار ممیزی شود. در مورد موسیقی متن زمان بسیار کمی داشتیم؛ تقریبا یک ماه مانده به پخش، ساخت موسیقی آغاز شد و آقای خلعتبری با توجه به این وقت محدود بسیار تلاش کردند تا موسیقی را به موقع برسانند؛ یعنی طوری شده بود که موسیقی هر شب ۱۲ ساعت قبل آماده می‌شد و حتی در بعضی تراک‌ها مثل تیتراژ اول و سکانس دوئل قهوه قجری، به‌هم‌خوردن عروسی، سکانس تأثیر‌گذاری فخری روی شازده برای آزادی برادر و... سنگ‌تمام‌ گذاشته ‌بودند؛ البته من چون می‌خواستم سریال از فضای سریال‌های رایج دور شود، دوست نداشتم همه فضاهای خالی را با موسیقی پر کنم درصورتی‌که ایشان به اندازه کافی موسیقی در اختیار ما گذاشته بود.
‌ درحال‌حاضر در عصری به سر می‌بریم که رسانه‌ها حرف اول و آخر را می‌زنند، متأسفم که برخی مدیران فرهنگی در سیما به‌دلیل بی‌اعتمادی به هنرمندان یا نداشتن دانش کافی، فرق بین هنرمندانی را که می‌توانند فضای بهتری برای جذب مخاطب فراهم کنند، نمی‌دانند و در نتیجه انرژی خوب آدم‌ها محو و نابود می‌شود!
مدیران فرهنگی ما باید به این نتیجه برسند که رسانه‌ای مثل تلویزیون در اذهان عمومی می‌تواند بسیار مؤثر باشد، فقط به این بستگی دارد که چه چیزی نمایش داده شود. امروزه زبان بصری این اجازه را به فیلم‌ساز می‌دهد که دنیای بیرون را متحول کند؛ همان‌طور که هالیوود این کار را به‌خوبی انجام داده و می‌دهد. شما ببینید که در پستوی متحجرترین آدم‌های جامعه ما، فیلم‌های آمریکایی چگونه نقش‌آفرینی می‌کنند و بعد مدیران ما، به‌جای اینکه زمینه را ایجاد کنند، مدام دارند مانع می‌تراشند.
‌ در مورد کارگردانی سریال برایم جالب است که قاب‌هایتان کاملا کلاسیک است، اما در مواقعی (کابوس افراد) نیز دوربین روی دست دیده می‌شود، دلیلش چه بود؟
به نظرم برای ساخت سریال، بیشتر باید به شیوه کلاسیک کار کرد؛ چراکه با فیلم یک یا دو قسمتی طرف نیستیم که دست به آزمون و خطا بزنیم. بله در طول سریال، من بعضی رؤیاها را با دوربین روی دست گرفتم و بعضی لحظات را روی سه‌پایه، بنابراین در پاره‌ای رؤیاها اگر رئال می‌گرفتیم ممکن بود آن‌طور که باید و شاید جا نیفتد و در پاره‌ای دیگر باید چنان کار می‌کردیم که مخاطب متوجه رؤیا‌بودن سکانس نشود.
‌ در واقع برای رسیدن به اصل غافل‌گیری تماشاگر، یک قرار امروزی را وارد ساختارهای کلاسیک کردید. برای من جالب بود که صحنه‌ آوردن خبر مرگ ناصرالدین‌شاه هم اسلوموشن گرفته شده و شازده سرش گیج می‌رود و نقش زمین می‌شود؛ از این صحنه راضی هستید؟
زمان از‌‌حال‌رفتن شازده برایم مهم بود و به نظرم با همان اسلوموشن جواب می‌داد. این شیوه کمی بیشتر به اثرگذارترشدن صحنه کمک می‌کرد.
‌ در طول پخش سریال برخی رسانه‌ها درباره تشابه بانوی عمارت و سریال شهرزاد صحبت کردند، شاید به دلیل حضور برخی بازیگران در هر دو پروژه یا حضور محسن چاوشی به عنوان خواننده؛ اما من به‌شخصه شباهتی به مفهوم تقلید یا کپی‌کاری ندیدم.
برای من هم عجیب بود که برخی این دو کار را شبیه هم دیده بودند!
‌ برسیم به «حریم سلطان»! به هرحال، در سال‌های اخیر شبکه‌های ماهواره‌ای جایشان را میان خانواده‌های ایرانی باز کرده‌اند و بسیاری وقت‌شان را به دیدن سریال‌های آنها می‌گذرانند! ترکیه که در صنعت سریال‌سازی پیشرفت بسزایی کرده است و تکثیر این‌همه کانال فارسی‌زبان گویای رونق و استقبال از این سریال‌هاست؛ در میانه‌های پخش «بانوی عمارت» از شباهت آن و سریال «حریم سلطان» هم صحبت‌هایی به میان آمد. درباره آن نظری دارید؟
راستش من کلا حدود 10 دقیقه از سریال حریم سلطان را دیده‌ام. حالا من از شما بپرسم واقعا آیا ساختار سریال حریم سلطان از نظر سینمایی، قاب‌بندی، نورپردازی یا طراحی لباس، استاندارد بود؟
‌ نه. حریم سلطان بیشتر از آنکه روی پرداخت یا اجرای سینمایی تمرکز کند، روی قصه و روابط ممنوعه تمرکز داشت و به‌اصطلاح رگ خواب بیننده‌اش را پیدا کرده بود. نکته اینجاست که آنها توانسته‌اند صنعت سریال‌سازی ایجاد کنند، کانال صادرات را در این حوزه فعال کرده و معذالک در کشور ما هم مخاطبان خودشان را پیدا کرده‌اند. ترک‌ها اتفاقا در سینمای هنری هم به رشدی قابل‌قبول رسیده‌اند. بگذریم! چیزی که در آن مقایسه‌ها، مدنظر گویندگان بود، موتور محرک‌شدن حریم سلطان برای ساخت سریال بانوی عمارت بود؛ یعنی اینکه صداوسیما کنشی دراین‌باره نداشته، بلکه رفتاری واکنشی برای مقابله تصویری با حریم سلطان موجب ساخت بانوی عمارت شده است!
من که سازنده اثر هستم، می‌گویم این‌طور نبوده است. دوست داشتم سریالی پرمخاطب بسازم همراه با زیبایی‌شناسی ویژه‌ای که می‌توانست در اذهان عمومی اثرگذار باشد؛ برای اینکه اساسا به تصاویری غنی و اثرگذارتر در تلویزیون برسیم. این‌طوری بود که مثلا به نورپردازی در این سریال اهمیت دادیم چراکه در سریال‌سازی این موضوع خیلی در اولویت نیست. نورپردازی ما به این شکل بود که زمان بیشتری را به گروه فیلم‌برداری و آقای رنجبران اختصاص می‌دادیم تا نورپردازی به شکلی که مطلوب است، آماده شود و شما می‌دانید که چقدر به زمان فیلم‌برداری افزوده می‌شود. من استقبال مخاطب را از سریال، نتیجه دقت در همین جزئیات و به‌ویژه بازی‌گیری در کار می‌دانم و می‌بینیم که بیننده احساس خوبی دارد و حس می‌کند اثری متفاوت‌تر را دیده و به او احترام لازم گذاشته شده است.
‌ در پایان برمی‌گردم به کاراکتر فخرالزمان که شخصیتی بسیار جالب است؛ زنی قدرتمند که به‌مرور خودش را پیدا می‌کند و در داستان‌هایی که رقم می‌زند، خود فاعل و نتیجه‌گراست. فخرالزمان پتانسیل و شمایل زن ایرانی را با تسلطی منطقی به نمایش می‌گذارد و این «خود فاعل‌بودن» برای یک زن در چنان شرایطی که در طول سریال می‌بینیم، اتفاق و نتیجه‌ای مهم است.
حالا که اشاره کردید، بگویم فخری در فیلم‌نامه، شخصیتی آرام‌تر داشت؛ ولی من با تصویری آرام از این زن مخالف بودم، چراکه به نظرم نمونه این زن‌ها را زیاد دیده‌ایم و سراغ داریم. شخصیت فخری باید مؤثرتر و پرانرژی‌تر تصویر می‌شد و شد؛ شخصیتی از طبقه مرفه که در زمان خودش، برای رسیدن به آرمان‌هایش تاوان می‌دهد. من این روح خواهنده در او را دوست داشتم و تقویتش کردم. برعکس هم داشتیم؛ آهو که از طبقه پایین‌تری بود و او هم به شیوه‌ای دیگر خودسازی می‌کرد.
‌ دست و روح و روان شما و گروه سازنده این سریال درد نکند. دوست داریم باز هم شما را در سینما ببینیم و ممنونم که با ساخت بانوی عمارت چیزهایی به فرهنگ امروز تلویزیون ایران اضافه کردید.

گروه هنر: بخش نخست گفت‌وگوی رضا درستکار با عزیزالله حمیدنژاد، کارگردان سریال «بانوی عمارت» در شماره گذشته به چاپ رسید. گفت‌وگویی که به بهانه پخش سریال بانوی عمارت و پرداختن به تاریخ قاجار در بخش‌هایی از آن به نگاه زنده‌یاد علی حاتمی در «سلطان صاحبقران» نیز اشاره شد. در ادامه بخش دوم این گفت‌وگو را می‌خوانید.

‌ دقیقا مصداق نگره مؤلفان است. آثار حاتمی مؤلفه‌ها و فضایی دارد که آنها را به هم وصل می‌کند.
ما در سریال بانوی عمارت تغییر و تحولی گسترده‌ از شخصیت‌ها را می‌بینیم و درک می‌کنیم که در شرایط دشوار و بن‌بست‌هاست که آدم‌ها خودشان را نشان می‌دهند. جایی افسرالملوک خطاب به شازده می‌گوید: «برای اولین‌بار یک شالچی به این عمارت آمد و هرچه خواست گفت و درست گفت». در واقع می‌فهماند که بانوی عمارت دیگر او نیست و بانو، همین دختر شالچی است و می‌پذیرد که شازده اشتباه کرده.
‌ قوانلوها و شالچی‌ها زايیده ذهن نویسنده بودند یا در تاریخ و دنیای واقعی هم مصداق‌شان بود؟
خیر، آنها ما‌بازای تاریخی ندارند، اما از منظر طرز تفکر و ذهنیت قوم‌گرایانه، هنوز هم مدل‌های ایشان وجود دارد.
‌ بله! توگویی این مسئله بین اقوام ایرانی حل‌شدنی نیست، هرچند این موضوع بین پیروان ادیان جهانی هم مسئله‌ای لاینحل است؛ همه معتقدند ما بهترین هستیم.
بله! همه دنیا همین است! مگر اینکه برخی آدم‌ها به لحاظ معرفتی به مرحله‌ای از کمال برسند که دیگر به چنین طبقه‌بندی‌هایی اهمیت ندهند. جوهره تمام ادیان دنیا این است که بین انسان‌ها با نژادهای مختلف تبعیض قائل نشوید. جوهره همه ادیان هم یکی است و خداوند هیچ تبعیضی برای اقوام و طوایف قائل نیست، تنها روش‌ بین انسان‌هاست که اختلاف‌انگیز است.
‌ در غالب آثار شما این موضوع دیده می‌شود که همیشه روی نقطه افتراقی که وجود دارد، دست می‌گذارید. منهای جنبه‌های تعصب‌آمیز، مثلا ازدواج دختران و غیرت مردان ایرانی را در آثار شما می‌بینیم که می‌تواند خوانش امروزی هم پیدا کند. آیا شما در این سریال قصد داشتید به سراغ نقد این موضوع بروید؟
بله، نقد روش و منش انسان همیشه در دستور کارم هست. هرجا قدرت حاکم شود و اگر قدرت کنترل نشده باشد، فساد می‌آورد. این موضوع را در این سریال هم می‌بینیم که فساد پشت پرده قدرت، غوغا می‌کند. مگر اینکه آدمی که قدرت را به دست می‌آورد، تزکیه نفس کرده باشد و دارای معرفتی باشد که بداند چطور بدون سوءاستفاده‌کردن از قدرتش از شکل مثبت آن استفاده کند؛ مثلا کبر و غرور افسر برای این است که قدرتمند است. وقتی در نقطه‌ضعف قرار می‌گیرد، ذاتا رام و آرام می‌شود. شاید اگر این قدرت را آهو هم داشت، نمی‌توانست روی رفتارش کنترلی پیدا کند و کسی می‌شد شبیه افسر! کمااینکه جواهر در کنار افسر بود که رفتارش با دیگران متفاوت شده بود. وقتی رفتار دیکتاتورمنشی را از افسر می‌دید، همان رفتار را با آهو هم تکرار می‌کرد.
‌ در نقد قدرت، به عقده‌های حضرت والا که تماما ناشی از اتفاقات دوران کودکی‌اش است، اشاره شده. همان رفتارهاست که انگیزه‌اش را برای انتقام بیشتر کرده است. آیا تندی قدرتمندان را ناشی از عقده‌ها و تحقیرهای گذشته می‌دانید؟
بله؛ حضرت والا در پی قدرت بود و همه این داستان‌ها را کلید زد تا انتقام بگیرد و این‌طوری است که تسکین پیدا می‌کند. دیدن این‌جور رفتارها باید موجب شود که به قبح رفتار زورمندان با دید دیگری نظر کنم.
‌ در فیلم‌های تک‌حلقه‌ای که از زمان مظفرالدین‌شاه باقی مانده است و توسط علی حاتمی کشف شد و بعد هم شهریار عدل برای ترمیم‌شان در فرانسه اقدام کرد، فضاهایی را می‌بینیم که غالبا شاد و مفرح است و عمله دربار، بالا و پایین می‌پرند و برای خوشامد شاه، فعالیت‌های مضحک و خنده‌آفرین ترتیب می‌دهند و...؛ اما برعکس در بانوی عمارت وقتی مثلا به فضا و جغرافیای حضرت والا نزدیک می‌شویم، چیزی شبیه تشریفات مافیایی و ترسناک امروزی حاکم است، چرا؟
حضرت والا یک قدرت عیان نیست؛ برعکس، مخفی است و چون مخفی است، باید مناسبات آن را رعایت کرد و همین برای مخاطب جذاب است؛ اما مثلا شازده فرق دارد. به او به‌عنوان یک انسان نگاه می‌کنیم؛ نه لزوما شاهزاده. در تمام طول قصه، بیننده تلویزیون خنده‌ها و گریه‌ها و خشم‌هایش را می‌بیند و با او همراه می‌شود و برخلاف حضرت والا، او اصلا تشکیلات مخفی ندارد.
‌ به ماجرای میرزارضا کرمانی هم پرداخته‌اید که می‌تواند مسئله‌ساز باشد که چقدرش واقعی است؟
بله، اصل داستان میرزارضای کرمانی قصه‌ای جداگانه دارد که در اینجا تنها از زاویه میرزااسد و شازده به داستان او نگاه می‌کنیم و طبعا نمی‌توانستیم طولانی به آن بپردازیم. فقط برخی از دیالوگ‌هایی که درباره او گفته می‌شود، از واقعیت گرفته شده است.
‌ بد نیست کمی درباره لحن و زبان هم حرف بزنیم. به نظرم درباره این موضوع هم، شما راهی میانه انتخاب کرده‌اید؛ مثلا در سلطان صاحبقران، حاتمی وزن و آهنگ و کلامی فاخر را انتخاب و اجرا کرده است؛ در حالی که در بانوی عمارت زبان، فاخر و آهنگین است؛ اما به امتزاج زبان محاوره درآمده است. متوجه هستم که بخشی از آن برای قابل‌فهم‌کردن دیالوگ‌ها برای مخاطب بوده؛ اما به نظرم این زبان انتخابی خیلی هم شناسنامه و هویت مشخصی ندارد و برخی اوقات هم شخصیت‌ها رسما امروزی صحبت می‌کنند!
اگر درباره دوره نادرشاه فیلمی ساخته شود، مخاطب می‌پذیرد که قطعا همه‌چیز از لحن و زبان گرفته تا صحنه و لباس، متعلق به آن زمان است؛ چون پیش‌زمینه‌ای وجود ندارد؛ اما پیش‌زمینه ذهنی برای مخاطب ایرانی درباره دوران قاجار وجود دارد؛ به‌ویژه بعد از ساخت سلطان صاحبقران. مثلا آن اوایل که تمرین‌های سریال را آغاز کرده بودیم، برخی بازیگران به تقلید از سلطان صاحبقران شبیه شخصیت‌های آن سریال، دست را به پشت کمر عمود کرده و ژست می‌گرفتند و حرف می‌زدند! یک باور ذهنی بود که فکر می‌کردند باید این‌طور رفتار کرد! من آن را اصلاح کردم. معتقد بودم با انتخاب زبان میانگین، بهتر می‌توان با مخاطب ارتباط برقرار کرد. بااین‌حال این را هم بگویم که مرجعی وجود ندارد که طبق آن متوجه شویم که مردم در دوره قاجاریه دقیقا به چه زبانی و با چه لحنی صحبت می‌کرده‌اند! چیزی که بیشتر از آن دوران باقی مانده است، ادبیات مکتوب و نامه‌نگاری‌هایی است که نوعی تکلف بیانی در آنها مشاهده می‌شود؛ یعنی که از ادبیات محاوره آن دوره اطلاعی در دست نیست. از آن گذشته، من همیشه فکر می‌کردم که اگر یک روزی مثلا بخواهم فیلمی تاریخی بسازم، قطعا یک ادبیات میانگین را انتخاب خواهم کرد؛ دلیلم هم این بود که فیلم‌هایی مثل ده فرمان، ال‌سید یا بن هور یا بسیاری از فیلم‌های تاریخی با ادبیاتی دوبله شده است که مخاطب به‌خوبی با آنها ارتباط گرفته است. این نوع نگاه باعث شد تا در ساخت بانوی عمارت تردید و تعارف نکنم و بعضی دیالوگ‌ها را اصلاح کنم و از ادبیاتی استفاده کنم که بینابین بوده و ثقیل نباشد که بازیگران راحت‌تر دیالوگ‌ها را ادا کنند و مردم هم راحت‌تر آن را بپذیرند.
‌ این ادبیات و لحن تا چه اندازه در فیلم‌نامه بود و چقدر آن ساخته و پرداخته خود شماست؟
ابتدا به فیلم‌نامه‌نویس تأکید کرده بودم که در بازنویسی زیاد از ادبیات فاخر استفاده نکند و هرجا در متن احساس می‌کردم که دیالوگ‌ها ممکن است برای مخاطب قابل فهم نباشد، اصلاح می‌کردم، البته در حدی که خیلی هم امروزی نباشد. تلاشمان این بود که از واژه‌های خاص امروزی به‌هیچ‌وجه استفاده نشود.
‌درباره سکانس‌های عروسی صحبت کنیم. بین یک عروسی که 140 سال پیش در ایران اتفاق افتاده است و عروسی‌ای که 50 سال پیش انجام شده، فرق است؛ آیا نباید این مهم در سریال مشخص می‌بود؟ و اینکه در گذشته چه آیین‌هایی داشته‌ایم؟ چون اینجا باز هم از دف استفاده شده است که در کارهای تاریخی و مذهبی مکرر می‌شود! یا درباره موسیقی جاری در متن سریال، به عنوان یک مخاطب انتظار دارم که در بسیاری از لحظاتی که فیلم نیاز به موسیقی دارد، موسیقی شنیده شود و بسیاری از صحنه‌های خالی را پر کند، بالاخره تلویزیون است و در تعدادی از صحنه‌ها واقعا به موسیقی نیاز است، اما می‌توان گفت که موسیقی کلی سریال شناسنامه ندارد و انگار کم‌کاری هم شده است.
سعی کردیم سکانس‌های عروسی را کمی گسترش بدهیم و مفصل‌تر اجرا کنیم. ولی از نظر موسیقیایی دستمان به دلیل ممیزی‌های جاری در تلویزیون بسته بود. همین‌قدر هم که پخش شد و ایرادی نگرفتند، خدا را شاکریم. صحنه‌های عروسی را هم با خوف و رجا اجرا کردیم؛ چراکه حدس می‌زدیم ممکن است دچار ممیزی شود. در مورد موسیقی متن زمان بسیار کمی داشتیم؛ تقریبا یک ماه مانده به پخش، ساخت موسیقی آغاز شد و آقای خلعتبری با توجه به این وقت محدود بسیار تلاش کردند تا موسیقی را به موقع برسانند؛ یعنی طوری شده بود که موسیقی هر شب ۱۲ ساعت قبل آماده می‌شد و حتی در بعضی تراک‌ها مثل تیتراژ اول و سکانس دوئل قهوه قجری، به‌هم‌خوردن عروسی، سکانس تأثیر‌گذاری فخری روی شازده برای آزادی برادر و... سنگ‌تمام‌ گذاشته ‌بودند؛ البته من چون می‌خواستم سریال از فضای سریال‌های رایج دور شود، دوست نداشتم همه فضاهای خالی را با موسیقی پر کنم درصورتی‌که ایشان به اندازه کافی موسیقی در اختیار ما گذاشته بود.
‌ درحال‌حاضر در عصری به سر می‌بریم که رسانه‌ها حرف اول و آخر را می‌زنند، متأسفم که برخی مدیران فرهنگی در سیما به‌دلیل بی‌اعتمادی به هنرمندان یا نداشتن دانش کافی، فرق بین هنرمندانی را که می‌توانند فضای بهتری برای جذب مخاطب فراهم کنند، نمی‌دانند و در نتیجه انرژی خوب آدم‌ها محو و نابود می‌شود!
مدیران فرهنگی ما باید به این نتیجه برسند که رسانه‌ای مثل تلویزیون در اذهان عمومی می‌تواند بسیار مؤثر باشد، فقط به این بستگی دارد که چه چیزی نمایش داده شود. امروزه زبان بصری این اجازه را به فیلم‌ساز می‌دهد که دنیای بیرون را متحول کند؛ همان‌طور که هالیوود این کار را به‌خوبی انجام داده و می‌دهد. شما ببینید که در پستوی متحجرترین آدم‌های جامعه ما، فیلم‌های آمریکایی چگونه نقش‌آفرینی می‌کنند و بعد مدیران ما، به‌جای اینکه زمینه را ایجاد کنند، مدام دارند مانع می‌تراشند.
‌ در مورد کارگردانی سریال برایم جالب است که قاب‌هایتان کاملا کلاسیک است، اما در مواقعی (کابوس افراد) نیز دوربین روی دست دیده می‌شود، دلیلش چه بود؟
به نظرم برای ساخت سریال، بیشتر باید به شیوه کلاسیک کار کرد؛ چراکه با فیلم یک یا دو قسمتی طرف نیستیم که دست به آزمون و خطا بزنیم. بله در طول سریال، من بعضی رؤیاها را با دوربین روی دست گرفتم و بعضی لحظات را روی سه‌پایه، بنابراین در پاره‌ای رؤیاها اگر رئال می‌گرفتیم ممکن بود آن‌طور که باید و شاید جا نیفتد و در پاره‌ای دیگر باید چنان کار می‌کردیم که مخاطب متوجه رؤیا‌بودن سکانس نشود.
‌ در واقع برای رسیدن به اصل غافل‌گیری تماشاگر، یک قرار امروزی را وارد ساختارهای کلاسیک کردید. برای من جالب بود که صحنه‌ آوردن خبر مرگ ناصرالدین‌شاه هم اسلوموشن گرفته شده و شازده سرش گیج می‌رود و نقش زمین می‌شود؛ از این صحنه راضی هستید؟
زمان از‌‌حال‌رفتن شازده برایم مهم بود و به نظرم با همان اسلوموشن جواب می‌داد. این شیوه کمی بیشتر به اثرگذارترشدن صحنه کمک می‌کرد.
‌ در طول پخش سریال برخی رسانه‌ها درباره تشابه بانوی عمارت و سریال شهرزاد صحبت کردند، شاید به دلیل حضور برخی بازیگران در هر دو پروژه یا حضور محسن چاوشی به عنوان خواننده؛ اما من به‌شخصه شباهتی به مفهوم تقلید یا کپی‌کاری ندیدم.
برای من هم عجیب بود که برخی این دو کار را شبیه هم دیده بودند!
‌ برسیم به «حریم سلطان»! به هرحال، در سال‌های اخیر شبکه‌های ماهواره‌ای جایشان را میان خانواده‌های ایرانی باز کرده‌اند و بسیاری وقت‌شان را به دیدن سریال‌های آنها می‌گذرانند! ترکیه که در صنعت سریال‌سازی پیشرفت بسزایی کرده است و تکثیر این‌همه کانال فارسی‌زبان گویای رونق و استقبال از این سریال‌هاست؛ در میانه‌های پخش «بانوی عمارت» از شباهت آن و سریال «حریم سلطان» هم صحبت‌هایی به میان آمد. درباره آن نظری دارید؟
راستش من کلا حدود 10 دقیقه از سریال حریم سلطان را دیده‌ام. حالا من از شما بپرسم واقعا آیا ساختار سریال حریم سلطان از نظر سینمایی، قاب‌بندی، نورپردازی یا طراحی لباس، استاندارد بود؟
‌ نه. حریم سلطان بیشتر از آنکه روی پرداخت یا اجرای سینمایی تمرکز کند، روی قصه و روابط ممنوعه تمرکز داشت و به‌اصطلاح رگ خواب بیننده‌اش را پیدا کرده بود. نکته اینجاست که آنها توانسته‌اند صنعت سریال‌سازی ایجاد کنند، کانال صادرات را در این حوزه فعال کرده و معذالک در کشور ما هم مخاطبان خودشان را پیدا کرده‌اند. ترک‌ها اتفاقا در سینمای هنری هم به رشدی قابل‌قبول رسیده‌اند. بگذریم! چیزی که در آن مقایسه‌ها، مدنظر گویندگان بود، موتور محرک‌شدن حریم سلطان برای ساخت سریال بانوی عمارت بود؛ یعنی اینکه صداوسیما کنشی دراین‌باره نداشته، بلکه رفتاری واکنشی برای مقابله تصویری با حریم سلطان موجب ساخت بانوی عمارت شده است!
من که سازنده اثر هستم، می‌گویم این‌طور نبوده است. دوست داشتم سریالی پرمخاطب بسازم همراه با زیبایی‌شناسی ویژه‌ای که می‌توانست در اذهان عمومی اثرگذار باشد؛ برای اینکه اساسا به تصاویری غنی و اثرگذارتر در تلویزیون برسیم. این‌طوری بود که مثلا به نورپردازی در این سریال اهمیت دادیم چراکه در سریال‌سازی این موضوع خیلی در اولویت نیست. نورپردازی ما به این شکل بود که زمان بیشتری را به گروه فیلم‌برداری و آقای رنجبران اختصاص می‌دادیم تا نورپردازی به شکلی که مطلوب است، آماده شود و شما می‌دانید که چقدر به زمان فیلم‌برداری افزوده می‌شود. من استقبال مخاطب را از سریال، نتیجه دقت در همین جزئیات و به‌ویژه بازی‌گیری در کار می‌دانم و می‌بینیم که بیننده احساس خوبی دارد و حس می‌کند اثری متفاوت‌تر را دیده و به او احترام لازم گذاشته شده است.
‌ در پایان برمی‌گردم به کاراکتر فخرالزمان که شخصیتی بسیار جالب است؛ زنی قدرتمند که به‌مرور خودش را پیدا می‌کند و در داستان‌هایی که رقم می‌زند، خود فاعل و نتیجه‌گراست. فخرالزمان پتانسیل و شمایل زن ایرانی را با تسلطی منطقی به نمایش می‌گذارد و این «خود فاعل‌بودن» برای یک زن در چنان شرایطی که در طول سریال می‌بینیم، اتفاق و نتیجه‌ای مهم است.
حالا که اشاره کردید، بگویم فخری در فیلم‌نامه، شخصیتی آرام‌تر داشت؛ ولی من با تصویری آرام از این زن مخالف بودم، چراکه به نظرم نمونه این زن‌ها را زیاد دیده‌ایم و سراغ داریم. شخصیت فخری باید مؤثرتر و پرانرژی‌تر تصویر می‌شد و شد؛ شخصیتی از طبقه مرفه که در زمان خودش، برای رسیدن به آرمان‌هایش تاوان می‌دهد. من این روح خواهنده در او را دوست داشتم و تقویتش کردم. برعکس هم داشتیم؛ آهو که از طبقه پایین‌تری بود و او هم به شیوه‌ای دیگر خودسازی می‌کرد.
‌ دست و روح و روان شما و گروه سازنده این سریال درد نکند. دوست داریم باز هم شما را در سینما ببینیم و ممنونم که با ساخت بانوی عمارت چیزهایی به فرهنگ امروز تلویزیون ایران اضافه کردید.

 

اخبار مرتبط سایر رسانه ها